
5
مردادیادداشتی بر فیلم "سفید" به کارگردانی کریستوف کیشلوفسکی
فیلم با یک چمدان در حال حرکت آغاز میشود. سکانس آغازین که باید مینیاتوری از کل فیلم باشد. یک چمدانِ تنها با قاببندی برجسته میشود. نشانهای
از گذار؛ انگار چیزی سر جایش نیست، در حال گذار است؛ کارول. او در مکانی است که به آن تعلق ندارد.
حتی نامش هم با هوشمندی انتخاب شده: کارول کارول. گویا تحمل این همه رنج و به گفته کیشلوفسکی "تحقیر" از حد توان یک کارول خارج است و باید دوتا باشد تا آن
را تاب بیاورد. این نام همچنین به دو شخصیتی که در طول فیلم از او میبینیم هم دلالت دارد. کارول در انتهای فیلم میمیرد، شناسنامهاش که بر هویت او دلالت دارد از بین میرود تا باز هم بتواند زندگی کند.
در ابتدای فیلم کارول را در فرانسه میبینیم، جایی
که الکن است و برای حرف زدن نیاز به واسطه دارد. توانایی زبانی با قدرت جنسی او رابطه مستقیم دارد؛ او در فرانسه عقیم است و قدرت مردانه از او سلب شده در صورتی که در سرزمین مادریاش این چنین نیست!
از دیگر سمبلهای فیلم مجسمهای است که کارول با خود از
فرانسه به لهستان میبرد، تنها چیزی که همراه دارد! مجسمهای که درست شبیه همسر سابقش است. اشارهای نسبتاً واضح به اسطوره "پیگمالیون". کارول خودِ پیگمالیون است و آنقدر برای گالاتِآ اشک میریزد تا روح در او دمیده شود و زنده شود. او عشقش را خودش میسازد!
از
صحنههای تکان دهنده فیلم صحنهای است که کارول مراسم تدفین خود را دید میزند. بسیاری از کسانی که دست به خودکشی زدهاند و یا به آن فکر کردهاند در واقع میخواستهاند از دیگران انتقام بگیرند و مشتاق بودهاند واکنش عزیزانشان به نبودشان را بدانند. کارول
این موقعیت را برای خود خلق میکند.
از گذار؛ انگار چیزی سر جایش نیست، در حال گذار است؛ کارول. او در مکانی است که به آن تعلق ندارد.
حتی نامش هم با هوشمندی انتخاب شده: کارول کارول. گویا تحمل این همه رنج و به گفته کیشلوفسکی "تحقیر" از حد توان یک کارول خارج است و باید دوتا باشد تا آن
را تاب بیاورد. این نام همچنین به دو شخصیتی که در طول فیلم از او میبینیم هم دلالت دارد. کارول در انتهای فیلم میمیرد، شناسنامهاش که بر هویت او دلالت دارد از بین میرود تا باز هم بتواند زندگی کند.
در ابتدای فیلم کارول را در فرانسه میبینیم، جایی
که الکن است و برای حرف زدن نیاز به واسطه دارد. توانایی زبانی با قدرت جنسی او رابطه مستقیم دارد؛ او در فرانسه عقیم است و قدرت مردانه از او سلب شده در صورتی که در سرزمین مادریاش این چنین نیست!
از دیگر سمبلهای فیلم مجسمهای است که کارول با خود از
فرانسه به لهستان میبرد، تنها چیزی که همراه دارد! مجسمهای که درست شبیه همسر سابقش است. اشارهای نسبتاً واضح به اسطوره "پیگمالیون". کارول خودِ پیگمالیون است و آنقدر برای گالاتِآ اشک میریزد تا روح در او دمیده شود و زنده شود. او عشقش را خودش میسازد!
از
صحنههای تکان دهنده فیلم صحنهای است که کارول مراسم تدفین خود را دید میزند. بسیاری از کسانی که دست به خودکشی زدهاند و یا به آن فکر کردهاند در واقع میخواستهاند از دیگران انتقام بگیرند و مشتاق بودهاند واکنش عزیزانشان به نبودشان را بدانند. کارول
این موقعیت را برای خود خلق میکند.
به قلم بهاره سقازاده