
25
مردادهیاهوی طبلهای توخالی (نقدی بر فیلم هامون)
جای تعجب دارد که زمانی فیلم «هامون» بهعنوان فیلم کالت قشر روشنفکر ایرانی محسوب میشد و هنوز نیز عدهای سینه چاک دارد. داستان اصلی فیلم درباره زندگی حمید هامون و همسرش است که پس از هفت سال، زندگی مشترکشان دچار چالش شده و قصد جدایی دارند و در خلال این داستان دغدغههای اندیشگانی هامون نیز به تصویر درمیآید. فیلم دارای ریتمی تند و روایتی غیرخطی است و برخلاف اکثر مصادیق سینمای روشنفکری جهان، که غالبا دنیایی آرام و متفکرانه دارند، سرشار از هیاهوست. اندیشهها در آن فقط در سطح و در قالب پرگویی و شعارزدگی بروز میابد و هرگز به عمق راه نمییابد. شخصیت اصلی، «حمید هامون»، به اصطلاح روشنفکری است که در کشمکشی درونی بین اندیشههای فلسفی شرق و اگزیستانسیالیسم غربی، در تلاش برای یافتن حقیقت است و خود را انسانی تنها در میان رجالههایی میبیند که سراسر خودخواهیاند و غرق در ظواهر دنیا! و حالا این تنهایی به زندگی مشترک او نیز تسری یافته و همسر او «مهشید» هم دیگر قادر به درک او نیست و قصد جدایی دارد. مهرجویی از هیچ تلاشی برای تخریب چهره مهشید و ایستادن در برابر او فروگذار نکردهاست. دوران سربه راهی مهشید و به تبع آن خوشبختی هامون، آن زمانی است که مهشید به هدایت هامون و پشت سر او مسیر اندیشهورزی را طی میکند و حتی طبق علایق او خوشگذرانی میکند (شاه عبدالعظیم رفتن و کباب خوردن این دو در کافه یکی از مضحکترین و بیبنیانترین سکانسهای فیلم است). از جایی که افکار هامون جذابیتش را برای مهشید از دست میدهد و او مسیر دیگری برمیگزیند، تمام فعالیتهایش از سر دمدمی مزاجی و باری به هر جهت نشان داده میشود و حتی زمینه اصلی کار او یعنی «نقاشی» که بنظر میرسد از لحاظ مالی نیز در آن موفق است، کاری پوچ و «پر خرج» تلقی میگردد. مهشید تابلوهایش را میفروشد اما هرگز نه تنها به استقلال مالی او اشاره نمیشود بلکه بعنوان زنی ولخرج که هیچ درکی از درآمد همسرش ندارد، دائما در حال بوجود آوردن گرفتاریهای مالی برای هامون است. «آزاد بودن» مهشید به شکلی ولنگارانه بازنمایانده شده و به پستترین نمودها نظیر داشتن ارتباط با یک پیرمرد فاسد و پولدار تقلیل مییابد. مهشید و هامون هر کدام به نوعی دچار آشفتگی های روحی هستند و در ادامه بازنمایی بیرحمانه مهرجویی از شخصیت زن فیلم، راهحلهای برگزیده آنها برای رهایی از این آشفتگی، باز هم منجر به ایجاد یک تقابل به نفع شخصیت مرد میشود: مهشید از علم روانشناسی کمک میگیرد، اما ژستهای روانکاو نظیر نوع نشستن او بر روی صندلی، چرت زدنش هنگام حرفزدن مهشید و نگاههایی که نشان از بیاهمیت بودن دغدغههای مهشید نزد او دارد، بر بیهودگی و حتی تمسخرآمیزبودن روانکاوی در رفع پریشان حالی دارد. در مقابل، راهنمای هامون، رفیقی قدیمی است که جلوهای عارف مسلک دارد و گویا مسیرش را یافته و برای تمام سوالات و دغدغههای هامون پاسخ دارد و در انتهای فیلم هم به شکلی معجزه آسا! جان او را نجات میدهد. در فرآیند جدایی، هامون، غالبا مظلوم و عاشق است و مهشید، ظالم و خودخواه و تیر خلاص برای اثبات حقانیت او را مهرجویی در سکانسی میزند که هامون مقابل دوربین و خبرنگارها با عربدهکشی خود را انسانی عاشق و برحق نشان میدهد و مهشید صورت خود را از دوربین برمیگرداند و به نوعی پنهان میکند. او چنان فریاد میزند که «این زن حق منه سهم منه عشق منه» که انگار صاحب زن است و گویی برای بازپسگرفتن یک شی تقلا میکند. مهرجویی در دفاع از هامون تا آنجا پیش میرود که حتی هنگام اسلحهگرفتن به سمت مهشید و اقدام به قتل او نیز، سعی در توجیه این حرکت و باز هم بازنمایاندن مظلومیت و آسیبپذیری هامون در برابر مهشید دارد... در آخر هم با تصویر کردن دنیای آرمانی هامون در قالب یک رویا که سراسر شادی است و مهربانی و صلح و صفا! بی پرده جانب هامون را میگیرد... فیلم «هامون»، اثری به ظاهر انتلکتی است اما در درون خود سرشار از تفکرات واپسگرایانه و جنسیتزده است و هرگز به لایههای عمیق اندیشه راه نمییابد و تنها دستاوردش بازنمایی جلوهای است هذیانی و شعارزده از روشنفکری...
نظرات خود را در قالب کامنت با ورود به سایت میتوانید در پایین این یادداشت درج کنید.
Reviews